مهدی

نگارش هشتم. درس 6 نگارش هشتم

انشا می‌خوام در مورد برخاستن از خواب در صبح شهر لطفاً بفرستید خیلی نیاز دارم هر کی بفرسته تاج میدم

جواب ها

شکست عشقی💔

نگارش هشتم

تاج یادت باشه صبح در یک شهر شلوغ و پر صدا با بوق ماشین های بزرگ و کوچک از خواب بیدار می شوم. با نگاه به پنچره می بینم هوای شهر آلوده است و پنجره را باز می کنم و با باز کردن پنچره هوای کثیف و آلوده شهر داخل اتاق می آید. به ابرهای سیاه و خشن، به خورشید که پشت ابر ها مخفی شده، به ساختمان های بلند، به ماشین های زیاد و ترافیک سنگین و بوق ماشین ها نگاه می کنم و در دل خود می گویم که ای کاش من همان بچه روستا بودم و در آنجا زندگی می کردم. از خانه برای خرید نان بیرون می روم. صف نان را که نگو و نپرس! همه با چشم های خواب آلود و بسته در صف طولانی ایستاده اند و تنها با رسیدن به نوبتشان، از خواب شیرین سرپایی، بیدار می شوند! انگار نه انگار صبح زود است! سرتاسر خیابان های شهر را ترافیک ماشین ها و آدم فرا گرفته است
دنیا

نگارش هشتم

صبح در شهر، زمانی است که زندگی دوباره آغاز می‌شود و انرژی تازه‌ای در خیابان‌ها و کوچه‌ها جریان می‌یابد. با اولین نورهای خورشید که از پشت ساختمان‌های بلند سر برمی‌آورند، شهر به آرامی از خواب بیدار می‌شود. صدای پرندگان که بر فراز درختان آواز می‌خوانند، نوید روزی جدید را می‌دهند. در این لحظات اولیه، خیابان‌ها هنوز خلوت‌اند و تنها صدای جارو کشیدن رفتگران به گوش می‌رسد که با دقت و حوصله، گرد و غبار شب گذشته را از چهره‌ی شهر پاک می‌کنند. کم‌کم مغازه‌داران کرکره‌های خود را بالا می‌کشند و عطر نان تازه از نانوایی‌ها در هوا پخش می‌شود. این بوها یادآور صبحانه‌های گرم و صمیمی است که خانواده‌ها دور هم جمع شده‌اند. با گذشت زمان، ترافیک صبحگاهی آغاز می‌شود. اتوبوس‌ها و تاکسی‌ها مسافران را به مقصدهایشان می‌رسانند و صدای بوق ماشین‌ها نشان از شتاب مردم برای رسیدن به محل کار یا مدرسه دارد. پیاده‌روها پر از افرادی است که با قدم‌های سریع به سوی اهداف روزانه‌شان حرکت می‌کنند. در این میان، کافه‌های کوچک کنار خیابان نیز شروع به کار کرده‌اند؛ جایی که عده‌ای برای نوشیدن یک فنجان قهوه داغ توقف کوتاهی دارند تا انرژی لازم برای شروع روز را کسب کنند. تعاملات کوتاه اما دوستانه بین مشتریان و کارکنان کافه، حس همبستگی اجتماعی را تقویت می‌کند. صبح در شهر نه تنها آغاز یک روز جدید بلکه فرصتی برای تجدید قوا و بازسازی امیدهاست. هر فرد با برنامه‌ها و آرزوهای خاص خود وارد این جریان پویا شده و تلاش دارد تا سهمی از موفقیت را نصیب خود کند. برخاستن در صبح شهر نمادی است از حرکت مداوم زندگی؛ حرکتی که هرگز متوقف نمی‌شود و همیشه رو به جلوست. بفرما 👆🏻 تاج یادت نره
روح شب

نگارش هشتم

موضوع: برخواستن از خواب در صبح شهر صبح، زمانی است که دنیا به آرامی از خواب بیدار می‌شود. نور خورشید به آرامی از لابه‌لای پرده‌ها نفوذ می‌کند و اتاق را روشن می‌کند. صدای پرندگان که درختان را پر کرده‌اند، به گوش می‌رسد و این صداها به من یادآوری می‌کند که روز جدیدی آغاز شده است. وقتی از خواب بیدار می‌شوم، ابتدا چند دقیقه‌ای در رختخواب دراز می‌کشم و به صدای زندگی در بیرون گوش می‌دهم. صدای ماشین‌ها، صدای مردم که به کارهای روزمره‌شان می‌پردازند و حتی صدای بچه‌ها که در کوچه‌ها بازی می‌کنند، همه و همه نشان‌دهنده‌ی شروع یک روز جدید است. بعد از اینکه از رختخواب بیرون می‌آیم، به سمت آشپزخانه می‌روم. بوی قهوه تازه دم کرده و نان تست شده، حس خوبی به من می‌دهد. صبحانه یکی از بهترین لحظات روز است؛ زمانی که می‌توانم با خانواده‌ام دور هم جمع شویم و درباره‌ی برنامه‌های روز صحبت کنیم. پس از صبحانه، به بیرون می‌روم. هوای تازه و خنک صبحگاهی، انرژی خاصی به من می‌دهد. در خیابان‌ها، مردم با لبخند و شادابی به سمت کار و مدرسه می‌روند. درختان سبز و گل‌های رنگارنگ، زیبایی خاصی به شهر می‌بخشند و من از دیدن این همه زندگی و نشاط لذت می‌برم. صبح در شهر، نه تنها آغاز یک روز جدید است، بلکه فرصتی است برای شروع دوباره و برنامه‌ریزی برای کارها و اهداف جدید. این لحظات زیبا و آرامش‌بخش، همیشه در یادم باقی می‌مانند و به من انگیزه می‌دهند تا با انرژی و امید به جلو بروم. در نهایت، برخواستن از خواب در صبح شهر، برای من نمادی از زندگی و امید است. هر روز یک فرصت جدید برای یادگیری، رشد و تجربه‌های تازه است. $$ 87 {?}^{?} $$

سوالات مشابه درس 6 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام